نخوان؛ نگاه کن‏‏!‏

اینجا حاصل پریشان حالی های من است...حاصل فریادهای به سکوت نشسته ام.

نخوان؛ نگاه کن‏‏!‏

اینجا حاصل پریشان حالی های من است...حاصل فریادهای به سکوت نشسته ام.

مشخصات بلاگ

روایتی است از حوالی دل همه ی آدم های دنیا‏...

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

با کمال بی حترامی به رهای عزیز که نظر خصوصی گذاشته است برایم:

بعضی ها را اجیر می کنند

شاید هم خودشان خودشان را اجیر می کنند

می آیند

می کَنند

می روند

نبش قبر کردن کار قشنگی نیست

پول خوبی هم ندارد

خدا هم قهرش میگیرد

...

از همه ی این ها گذشته:

مراسم کفن و دفن را به نحو احسن برگزار کردم

همه چیز آبرومندانه برگزار شد

اوضاع دل بی آبرو شده هم بد نیست

عادت کرده است

ولی...

تو یکی دیگر به رویش نیاور که بالا سر قبری گریسته که مرده ای ندارد

حتا مرده ای، می فهمی...

هیچ بود

خاک بود

خالی بود!

  • شادی دالانی

فقط یه دیوونه مثل من می تونه بره بگرده واسه تولد خودش کادو بخره.

تازه بده آقای فروشنده کادوشم بکنه!

بعدشم بهش دست نزنه تا چند وقت دیگه که تولدشه بده به خودش!

این دیوونه بازی وقتی اوج میگیره که تازه از دیدین کادوی خودش به هیجانم میاد که یعنی چی می تونه توش باشه! J

فقط یه دیوونه مثل من...

  • شادی دالانی

حافظ یادت هست؟

پیش از آمدنم هی می خواندم:

یاد باد آن که سر کوی تو ام منزل بود/ دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

دعا می کردم:

صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست/ بیار نفحه ای از گیسوی معنبر دوست

و گاه به نجوا می نشستم که:

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب/ گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

نمی دانم چه شد چگونه شد که پا به حریم امن شما گذاشتم؛ بر در ایستادم و خواندم:

جز آستان توام در جهان پناهی نیست/ سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست

دست بر سینه گذاشتم خم شدم وگفتم:

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست/ که هرچه بر سر ما می رود ارادات اوست

گنبد و پرچم سبز را که دیدم از دلم گذشت:

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد/ پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد

صحن را که دیدم از دلم گذشت:

صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است .../ وقت گل خوش باد کز وی وقت می خواران خوش است

نشستم گوشه ی حرم و سر به دیوار گذاشتم و گفتم:

حال دل با تو گفتنم هوس است/ خبر دل شنفتنم هوس است

طمع خام بین که قصه ی فاش/ از رقیبان نهفتنم هوس است...

شب و نیمه شب به دلم امید می دادم:

مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق/ دوست را با ناله ی شبهای بیداران خوش است

صدای نقاره که به گوشم می رسید:

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد/ که در چمن همه گلبانگ عاشقانه ی توست

سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد/ که شعر حافظ شیرین سخن ترانه ی توست

 سرگردان هر رواق که می شدم فقط از دلم می گذشت:

رواق منظر چشم من آشیانه ی توست/ کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست

به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل/ لطیفه های عجب زیر دام و دانه ی توست...

و آخرین شب به ناله نشستم که:

ای صبا امشبم مدد فرمای/ که سحرگه شکفتن هوس است

(و سحر نشده پاسخم دادند...)

...

حالا که می روم...

بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق/ مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود...

حالا که می روم...

ناگشوده گل نقاب، آهنگ رحلت ساز کرد/ ناله کن بلبل که گلبانگ دل افگاران خوش است

حالا که میروم...

گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر/ به جز از خدمت رندان نکنم کار دگر

حالا که میروم...

برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز/ بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز

حالا که میروم...

حافظ جواب بده!

حالا که می روم، چه کنم؟ چه چاره کنم؟

... :

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

وان که این کار ندانست در انکار بماند

به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی

شد که باز آید و جاوید گرفتار بماند...

  • شادی دالانی