نخوان؛ نگاه کن‏‏!‏

اینجا حاصل پریشان حالی های من است...حاصل فریادهای به سکوت نشسته ام.

نخوان؛ نگاه کن‏‏!‏

اینجا حاصل پریشان حالی های من است...حاصل فریادهای به سکوت نشسته ام.

مشخصات بلاگ

روایتی است از حوالی دل همه ی آدم های دنیا‏...

قطارهای عازم شمال شرق می روند...

سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۸:۳۶ ب.ظ

 

بلیط ماندن است مانده روی دستهای من
در این همه مسافر حرم نبود جای من؟

رفیق عازم سفر، فقط «سلام» را ببر
سفارش مریض حضرت امام را ببر


«سلام نسخه» را ببر ببین دوا نمی‌دهد؟
از او بپرس این مریض را شفا نمی‌دهد؟

چقدر تا تو با قطارها سفر کند دلش؟
چقدر بگذرند زائرانت از مقابلش؟

چقدر بادهای دوریت مچاله‌اش کنند؟
و دوستان به روزهای خوش حواله‌اش کنند؟
...
مرا طلای گنبد تو بی قرار می‌کند
کسی مرا به دوش ابرها سوار می‌کند

خیال می‌کند که دیدن تو قسمتش شده
همین کسی که دارد از خودش فرار می‌کند
...
به بادهای آشنای شرق بوسه می‌دهد
به آتش ارادت تو افتخار می‌کند

به این امید، ضامن رئوف، تا ببیندت،
هی آهوان بچه‌دار را شکار می‌کند

هزارتا غروب در مسیر ایستاده‌ام
به هر که آمده به پایبوس نامه داده‌ام

من از کبوتران گنبد تو کمترم مگر؟
که بعد سالها نخوانده‌ای مرا به این سفر

قطارهای عازم شمال شرق می‌روند
دقیقه‌های بی تو مثل باد و برق می‌روند

کسی بلیط رفتنی به دست من نمی‌دهد
به آرزوی یک جوان خام تن نمی‌دهد

بلیط ماندن است مانده روی دستهای من
در این همه مسافر حرم نبود جای من

مهدی فرجی


  • شادی دالانی

نظرات  (۱)

اگه رفتی التماس دعا
اگه هم نرفتی بازم التماس دعا
پاسخ:
دیشب رفتم، تو خواب...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی