نخوان؛ نگاه کن‏‏!‏

اینجا حاصل پریشان حالی های من است...حاصل فریادهای به سکوت نشسته ام.

نخوان؛ نگاه کن‏‏!‏

اینجا حاصل پریشان حالی های من است...حاصل فریادهای به سکوت نشسته ام.

مشخصات بلاگ

روایتی است از حوالی دل همه ی آدم های دنیا‏...

شکسته

چهارشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۵۰ ق.ظ

ندانم کاین پریشان دل چه می خواهد ز جان خود

مدام این شیشه را در گفتگو با سنگ می بینم...





"عرفی شیرازی"
  • شادی دالانی

نظرات  (۲)

از غزلیات سعدی:
دوشم آن سنگ دل پریشان داشت

یار دل برده دست بر جان داشت
دیده در می‌فشاند در دامنگوییا آستین مرجان داشتاندرونم ز شوق می‌سوزدور ننالیدمی چه درمان داشتمی‌نپنداشتم که روز شودتا بدیدم سحر که پایان داشتدر باغ بهشت بگشودندباد گویی کلید رضوان داشتغنچه دیدم که از نسیم صباهمچو من دست در گریبان داشتکه نه تنها منم ربوده عشقهر گلی بلبلی غزل خوان داشترازم از پرده برملا افتادچند شاید به صبر پنهان داشتسعدیا ترک جان بباید گفت
که به یک دل دو دوست نتوان داشت
قبلی رو پاک کن. ابن درسته:

چقدرحال وهوای دلم پریشان است

چگونه درخمِ این راه ،زندگی کردم؟


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی