نخوان؛ نگاه کن‏‏!‏

اینجا حاصل پریشان حالی های من است...حاصل فریادهای به سکوت نشسته ام.

نخوان؛ نگاه کن‏‏!‏

اینجا حاصل پریشان حالی های من است...حاصل فریادهای به سکوت نشسته ام.

مشخصات بلاگ

روایتی است از حوالی دل همه ی آدم های دنیا‏...

لیسکنوا الیها

سه شنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۰۴ ب.ظ

حرفم با همه ی دخترا و پسراییه که تو این دنیا سنشون از بیست و یکی دو گذشته و فکر می کنن باید یه نفر بشه فلانی زندگیشون
حالا بعضی ها می رن خودشون انتخاب می کنن بعضی ها متقیانه صبوری می کنن(!)
و بعضی ها مثل من در معرض انتخاب قرار می گیرن ولی حالا به هر دلیلی بی فلانی می مونن

اولا حرف دلم این بود که خدا! چرا آرامش ما رو تو وجود کس دیگه ای به ودیعه میذاری که بعدا مجبور شیم از اون بگیریم؟
چرا از اولش آرامشمونو نمیدی به خودمون!
اصلا حالا که قرار نیست بدی چرا هی نشون می دی دلمونو آب می کنی

دعوام شد با خدا
گفتم حالا که تو نمی دی منم خودم انتخاب می کنن
راستشو بخواین ملت، من خیلی بد سلیقه ام.
همیشه و هربار که اومدم خودم واسه خودم یه فلانی دست و پا کنم یه جای کار لنگیده

اما امروز یه چیز تازه ای فهمیدم
می دونین مشکل چیه؟
این آیه ای که اول حرف ازش گفتم لیسکنوا الیها بود خدا می گه شما رو زوج خلق کردم یکی زن یکی مرد آرامش زن تو وجود مرده و آرامش مرد تو وجود زن
حالا اونایی که آروم و قرار ندارید!
(
تو پرانتز شوخی با هم سن و سالام: ترشیده ها و مطلقه ها و پیر دختر پسرا!)
موضوع اینه که مصدر این فعل "سکنا"ست.
سکنا، هم ریشه ی مسکن.
خدا گفته شما خونه رو خالی کن من مستاجر بیارم
ولی خدا وکیلی ما چی؟
هر بار خدا اومد این فلانیمونو بده دستمون دید نه خیر!
اصلا حواسمون نیست
حواسمون یه جا دیگه است
خونه دلمون پره
مهمون داریم
یا بعضی وقتا اصلا خونه نیستیم
گاهی هم که متاسفانه خونه رو دادیم اجاره به خیال این که فلانی ما همینه

حالا اگه واقعا دنبال سکنایی
اگه رسیدی به این که صاحب اصلیه خونه ی دل کیه و کی قراره مستاجرشو انتخاب کنه اگه رسیدی به این که سلیقه ی خدا بهتر از من و توئه پس بیا بینی بین الله این خونه رو تمیز کن
خالیش کن
و با تمام قوا حواستو بده به خدا چشم بدوز به دستاش که خودش فلانیتو بده دستت

_______________________________________________________________________________________________________

خود ما هم فلانی یکی دیگه محسوب میشیم یکی دیگه که داره دعا می کنه که خدا پس فلانی من کو
می دونی اگه خدا پرده از کارات و فکر و خیالات برداره  و بگه که الان دقیقا مشغول چه کاری هستی دیگه تا آخر عمرت بی فلانی می مونی؟!
پس بیا با هم برای همه ی فلانی های دنیا دعا کنیم که بتونن خونه ی دلشونو آماده کنن!

خونه پر از دنیا نری صلوات!
ناکام از دنیا نری صلوات!
فلانیت زودتر پیداش شه صلوات!
اگه فلانیت اومده دیده خونه پره رفته، برگرده صلوات!
اگه فلانی داری واسه سلامتیش صلوات!
اگه فلانیت کلا رفته، یکی دیگه جاش بیاد صلوات!
اگه اساسا فلانی نمی خوای، واسه این که عقلت بیاد سر جاش صلوات!
و در نهایت واسه خودم و خودت و خود فلان فلان شدش صلوات!

  • شادی دالانی

نظرات  (۴)

فلانی نخایم باید کی رو ببینیم؟؟
پاسخ:
رجوع شود به خط یکی مونده به آخر!
سوال دوم من اینه که؛ عقل هم نخایم باید کی رو ملاقات بفرمائیم دقیقن؟!
پاسخ:
نصیب تو دو چیز است:
عقل، یا عشق...
و گاه فلانی ها مصداق این عشقند، و نه تمام آن که تمامیت در کمال بوَد و کمال در ذات باری تعالی است.
پس ای جوانمرد!
فلانی را گزین که دری از دروازه ی کشور عشق است، و شهر شهر آن را معناست؛ شهر هجر، شهر صبر، شهر شوق، شهر محبت، شهر وفا و شهر جفا و قص علی هذا!
فلانی "هم سفر" توست.
و بی فلانی ماندن، هم چون تنها به سفر رفتن است که بیمِ ره زن و گمراهی و ملالت و حسد و حسرت و افسوس آدمی را باز دارد از مقصد.
و اگر زخم عشق بر تو خورد، بدان که تو به سر منزل رسیده ای.آنجا که حبیب بر تو غیرت گرفته است و خوش ندارد جز او را بر گزینی و این نه از عقل است،
که باز نفیر عشق است که در دلت دمیده و تو را از فلانی و فلانی ها روی گردانده است.
به دنبال کیمیا باش عزیز دل که شعله ی غیرت حق، دامن هر کس را نگیرد.
چرا کیمیا؟
دل آدمی از سنگ است و ذاتش خاک...
اگر که مذابِ عشق، خاکِ دلت گداخت بدان که مس گشته ای...
و مس را به کیمیا زنند تا طلا شود.
دلت گداخت و مس شد، به کیمیای حق، طلا باد!
سلام دیوونه قاطی کردیا
پاسخ:
مگه نبودم؟!
تو چه دیر گرفتی!!
عججججججب!!!!شادیییی!ترکوندی این پستت رو!از بس خندیدم از دستت!
الان یه حسی دارم که یه صدایی داره درونم فلانی صدا م میکنه!!!!:D
چقدر بده که نمیشه تو نظراتت شکلک گذاشتا!!!!بنده هم که یک انسان بصری!(اشاره به کلاسای فلانی کردن دکتر فرهنگ!)
میدونی چقدر اس ام اسات بهم آرامش داد؟ و میدونی تر اینکه چقدر در طی هفته ی پیش مدام به حرفت که میگفتی دوست داری تو غارتنهاییت باشی فکر کردم و با عمق وجودم درکش کردم؟!
و در جریان باش که یکی از سخت ترین دوران زندگیم رو پشت سر گذاشتم و میگذارم!


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی