پر باز می کنم بپرم می خورم زمین
بال و پر شکسته به جایی نمی رسد …
ای میزبان فدای تو و سفره چیدنت
آیا به این فقیر غذایی نمی رسد؟
نوش جانت مادر جانم!


پر باز می کنم بپرم می خورم زمین
بال و پر شکسته به جایی نمی رسد …
ای میزبان فدای تو و سفره چیدنت
آیا به این فقیر غذایی نمی رسد؟
نوش جانت مادر جانم!
من مانده ام میان شب هایی که بر من گذشت و یادم رفت تو هستی و نگاهم می کنی.
من ماندم میان آن روزهای سخت که بر من گذشت و یادم رفت سرم را بالا بگیرم بگویم" هستی خیالم تخت"
من ماندم میان آن لحظه هایی که پی یاری یاوری پشتی پناهی کسی کاری می گشتم تا باشد.
حتا اگر کاری از دستش بر نمی آید فقط باشد.
و یادم رفت... هستی
حالا هم این تو هستی که صدایم می کنی
مرا می نشانی مقابلت دانه دانه حرف یادم می دهی که بندگی را یاد بگیرم
بعد من همه را می گذارم به حساب ایمان شکسته بسته ی خودم و بر می خیزم
بر می خیزم و به زندگی ام ادامه می دهم
زندگی که نه مردگی
من به مردگی ام ادامه می دهم و همیشه لاف بودنت را می زنم و راستش را بخواهی ته تهش بعضی وقت ها یادم می رود که تو هستی...
می دانی هیچ کدام این ها عذابم نمی دهد.
آن نگاه آخرت،
آن حجت تمام کردن های دم آخرت،
آن راه هایی که لحظه ی آخر جلوی پایم می گذاری که برگردم که نروم که بمانم،
آن دم آخری که صدایم می زنی: " نرو! "
این صدا خیلی وقت است توی گوشم اکو می شود.
خیلی وقت است خیال می کنم انگار دیگر کسی نیست صدایم بزند...انگار کسی نیست نگهم دارد
انگار کسی نیست منتظرم باشد و بماند...
می بینی همین حالا هم یادم رفت تو هستی...
کاش به جای انسان بودن و نسیان داشتن
کمی آدم بودم و معرفت داشتم...
تو عادت نداری وقتی خواستی وارد جایی شوی در بزنی؟
تو عادت نداری وقتی خواستی چیزی را برداری اجازه بگیری؟
تو عادت نداری وقتی چیزی را برداشتی، بردی، شکستی، پس آوردی، معذرت بخواهی؟
آمدی توی دلم،
...بی اجازه
دلم را بردی،
...بی اجازه
حالا شکسته اش را آوردی، که چه...
ای پیک راستان خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسیم غم مخور
با یــــار آشــــنا سخن آشــــنا بگو
بر هم چو می زد آن سر زلفین مشکبار
با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو
هر کس که گفت خاک در دوست توتیاست
گو این سخن معاینه در چشم ما بگو
آنکس که منع ما ز خرابات می کند
گو در حضور پیر من این ما جرا بگو
گر دیگرت بر آن در دولت گذر بود
بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو
هرچند ما بدیم تو ما را بدان مگیر
شــــاهانه ماجـــــــرای گنـــاه گدا بگو
بر این فقیر نامه ی آن محتشم بخوان
با این گدا حـــــکایت آن پادشـــا بگو
جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند
بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو
جان پرور است قصه ی ارباب معرفت
رمــزی برو بپرس حدیثــــی بیـا بگو
حافظ گرت به مجلس او راه می دهند
می نوش و ترک رزق ز بهر خدا بگو...
با صندوق بیان من آشنا شوید.
هر چند وقت یک بار برایتان عکس، موسیقی و یا قطعه فیلم مورد پسندم را خواهم گذاشت.
برای شروع:
I Saw Daddy
ساخته ی یان تیرسن
از آلبوم
Good Bye LENIN!
شـوق پـرکـشیـدن است در سرم قـبول کـن
دلشکـستهام اگـر نـمیپـرم قــبول کـن
ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت
جـا نـمیشود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن
گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرهـات را
از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن
در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمیکـشم
بیــش از آنـچه خـواستی نـمیپـرم، قـبول کن
قـدر یـک قـفس که خلوتـت به هم نـمیخورد
گــاه نامه میبـرم میآورم، قــبـول کــن
گفتهای که عشق ما جداست، شعرمان جدا
بـیتـو من نه عاشقم، نه شاعـرم، قبول کن
آب …
وقـتی آب ایـن قدر گـذشته از سـرم
مـن نمیتـوانـم از تـو بـگذرم، قـبول کن