نخوان؛ نگاه کن‏‏!‏

اینجا حاصل پریشان حالی های من است...حاصل فریادهای به سکوت نشسته ام.

نخوان؛ نگاه کن‏‏!‏

اینجا حاصل پریشان حالی های من است...حاصل فریادهای به سکوت نشسته ام.

مشخصات بلاگ

روایتی است از حوالی دل همه ی آدم های دنیا‏...


گاهی باید نبخشید کسی را ،

 

که بارها او را بخشیدی و نفهمید ،

 

تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد !

 

گاهی نباید صبر کرد ....

 

باید رها کرد و رفت تا بدانند ،

 

که اگر ماندی ، رفتن را بلد بوده ای !

 

گاهی بر سر کارهایی که ،

 

برای دیگران انجام میدهی ،

 

باید منت گذاشت ...

 

تا آن را کم اهمیت ندانند !

 

گاهی باید بد بود برای کسی ،

 

که فرق خوب بودنت را نمیداند !

 

و گاهی ...

 

باید به آدمها از دست دادن را متذکر شد !

 

آدمها همیشه نمی مانند ...

 

یک جا در را باز می کنند ...

 

و برای همیشه می روند...

 

  • شادی دالانی

رنگ مهتاب ، زمینش میزد

دیدن آب ، زمینش میزد




و چه زیبا فرمود:


الهی و ربی...

هذه یدی و ناصیتی...

  • شادی دالانی

ما آدمهای خوبی بودیم . از آنها که دستمان به کتک نمی رفت. دهانمان به بد گویی نمی رسید .  نماز می خواندیم و لحظه های تنهایی در بسترمان را ، به شراکت هیح تنِ نا پاکی نمی گذاشتیم . کتابها را ورق زدیم ، زیر باران با درختها پیمان بستیم . تنهایی را به آواز خیالمان گوش دادیم . عاشق شدیم . راه رفتیم . دروغ نگفتیم . خیانت نکردیم . ما جوانی مان را لب طاقچه کنار درس و کتاب و عکس سهراب گذراندیم .

ویراژ ندادیم . راه راست را گرفتیم و رفتیم . با یک چمدان که پر بود از ترسهای کودکی و آرزوهای جوانی به سمت بزرگ شدن سفر کردیم . ساز ِ تنهایی مان هم شد چاهی که در آن فریاد می زدیم . اخلاق را می دانستیم . شرف داشتیم  . دنبال معجزه بودیم حتی . خلاصه اینکه می خواستیم بد نباشیم.

عاشق که شدیم تنمان را به زمین نزدیم . درد که داشتیم فریاد نکشیدیم . زخم اگر بود با آن ساختیم . باران که بارید چتر نداشتیم . سوسک ها را نکشتیم . پرنده ها را غذا دادیم . اشک هایمان را خودمان پاک کردیم . بی پدر شدیم . بی مادر ماندیم . برادرمان سوخت ، خواهرمان رفت ... ما دستهایمان به جز زانوان کوچکمان به هیچ جای دیگری وصل نبود .. ما زیاد یا علی گفتیم ..

 
ما فقط گول خوردیم ..به دام افتادیم . به دام اینکه فکر می کردیم خوشبختی حق ما نیز هست ... ما آدمهای خوبی بودیم اما زیادی ساده بودیم ... زیادی احمق بودیم ...

وبلاگ آینه ها

  • شادی دالانی

_ دور تا دور خودم دیوار کشیده ام

_ پنجره را چه می کنی؟

_ سیمان کشیده ام

_ اگر نردبام بگذارند؟

_ سیم خاردار کشیده ام

_ برای چه انقدر خط و نشان می کشی؟

_ بس که درد کشیده ام

  • شادی دالانی



تنت

بوی غریبه میدهد 
و الا سگ های محله/ بیخود پارس نمیکنند! 
از مردانگی ام بدور است 
هرزگی ات را ببینم و به رویت بیاورم 
امشب 
جایت را / در شعرهایم جدا انداخته ام 
خواستی بخواب 
اما فردا 
با اولین تلنگرِ بارانِ بی کسی ام به چشم 
بزن به چاک... !!!

 

 بهرنگ قاسمی

  • شادی دالانی

قتل قتل است

ولی قاتل با قاتل فرق دارد

کسی که می خواهد بکشد یک تیر می زند و خلاص...

ولی کسی که 6 بار به یک نقطه از هدف شلیک می کند فقط قاتل نیست(اگر بگویم دیوانه بودی تبرئه ات می کنند)، پس دیوانه هم نیست...

نمی دانم چه از جانم می خواستی، چه می خواستی با من بکنی که 6 بار پشت سر هم گفتی:

 "برو"

اما من حالا بعد رفتن تو، دور تا دور خودم را نوار زرد کشیده ام، که یعنی:

هشدار!

خطر!

 ورود ممنوع !

صحنه ی وقوع جرم!

تیم جرم شناسی زیر و روی جسدم را گشته اند

مو به موی صحنه را بررسی کرده اند

اما هیچ ردی از تو نیست

کم کم خودم هم دارم باور می کنم که این فقط یک خودکشی ساده بود...


_______________________________________________________

قاتلی بی هیچ پیگرد قانونی راست راست توی شهر می پرخد و همه پیش و پس اسمش "آقا" می گذارند!

  • شادی دالانی

قرار ما به رفتن بود

قرار ما به رفتن بود، نگو چی شد نمیدنم

خودم گفتم تمومش کن خودم میگم نمیتونم

نمی دونم کجا رفتم نمیدونم دلم چی شد

درست تو بدترین لحظه ببین کی عاشق کی شد

فقط حرفامو باور کن تقاص عشق تو کم نیست

بمون حوای من با من مگه عشق تو آدم نیست

تو خاکستر شدی با من،دارم میمیرم از این درد

بیا این خونه این کبریت تلافی کن ولی برگرد

من از آغاز این قصه ازت چیزی نفهمیدم

نمیدونم چرا حالا چرا این جا تو رو دیدم

چقد دیوونگی دارم تمام قلبم آشوبه

تو آرومی نمیدونی چقد دیوونگی خوبه

تمام قصه بازی بود  تموم  شد هیچ رازی نیست

کسی که روبه روشی تو از این جا مرد بازی نیست

 

 روزبه بمانی




حالم از بوی سیگار به هم می خورد؛

از بوی سرانگشتان کسی که هنوز یاد نگرفته سیگار را ته حلق نمی فرستند

 

  • شادی دالانی

من از ندامت فردای اشتباه پُرم

ز من کناره بگیرید کز گناه پُرم

 

من از نتایج خوش باوری ، تجارب تلخ

پُرم، پُرم، پُرم ، از بار اشتباه پُرم

 

مرا به خلوت وجدان خویش بسپارید

که از قضاوت تو خالی کلاه ، پُرم

 

چگونه دست به همراهی ات بیالایم

که از خیانت یاران نیمه راه پُرم

 

شراب وسوسه در جان من مریز، که من

هزار پنجره از حسرت نگاه ، پُرم

 

محمد سلمانی

  • شادی دالانی

می گوید: روی بعضی زخم ها را باید بست که عفونت نکند

می گویم: و روی بعضی زخم ها را نباید بست که عفونت نکند


_ زخم های عفونی را با آنتی بیوتیک درمان می کنند

_ و آنتی بیوتیک بدن را ضعیف می کند


_ و زخم اگر عمیق باشد قسمت عفونی شده را می بُرند که سلول های جدید ترمیمش کنند


_ قلب را هم می شود برید؟

_ می شود

_ ولی ترمیم، نمی شود...

_ عفونت اگر به قلب برسد، میکشد.

_ به مغز چه؟

_ می کشد

_ به چشم چه؟

_ کور می کند

_ به گوش چه؟ 

_ کر می کند

_ به دهان چه؟

_ لال می شوی

_ به روح چه؟ به جان چه؟ به من چه؟

می گوید: تو هنوز زنده ای؟

می گویم: متاسفانه...

  • شادی دالانی

حس این که بری زیر آب نه بشنوی نه ببینی نه لمس کنی و نه حتا جاذبه ی زمین کاری به کارت داشته باشه

غرق شی اصلا!

  • شادی دالانی