من و حافظ و حرم
حافظ یادت هست؟
پیش از آمدنم هی می خواندم:
یاد باد آن که سر کوی تو ام منزل بود/ دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
دعا می کردم:
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست/ بیار نفحه ای از گیسوی معنبر دوست
و گاه به نجوا می نشستم که:
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب/ گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
نمی دانم چه شد چگونه شد که پا به حریم امن شما گذاشتم؛ بر در ایستادم و خواندم:
جز آستان توام در جهان پناهی نیست/ سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست
دست بر سینه گذاشتم خم شدم وگفتم:
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست/ که هرچه بر سر ما می رود ارادات اوست
گنبد و پرچم سبز را که دیدم از دلم گذشت:
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد/ پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد
صحن را که دیدم از دلم گذشت:
صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است .../ وقت گل خوش باد کز وی وقت می خواران خوش است
نشستم گوشه ی حرم و سر به دیوار گذاشتم و گفتم:
حال دل با تو گفتنم هوس است/ خبر دل شنفتنم هوس است
طمع خام بین که قصه ی فاش/ از رقیبان نهفتنم هوس است...
شب و نیمه شب به دلم امید می دادم:
مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق/ دوست را با ناله ی شبهای بیداران خوش است
صدای نقاره که به گوشم می رسید:
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد/ که در چمن همه گلبانگ عاشقانه ی توست
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد/ که شعر حافظ شیرین سخن ترانه ی توست
سرگردان هر رواق که می شدم فقط از دلم می گذشت:
رواق منظر چشم من آشیانه ی توست/ کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل/ لطیفه های عجب زیر دام و دانه ی توست...
و آخرین شب به ناله نشستم که:
ای صبا امشبم مدد فرمای/ که سحرگه شکفتن هوس است
(و سحر نشده پاسخم دادند...)
...
حالا که می روم...
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق/ مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود...
حالا که می روم...
ناگشوده گل نقاب، آهنگ رحلت ساز کرد/ ناله کن بلبل که گلبانگ دل افگاران خوش است
حالا که میروم...
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر/ به جز از خدمت رندان نکنم کار دگر
حالا که میروم...
برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز/ بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز
حالا که میروم...
حافظ جواب بده!
حالا که می روم، چه کنم؟ چه چاره کنم؟
... :
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وان که این کار ندانست در انکار بماند
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
شد که باز آید و جاوید گرفتار بماند...
- ۹۲/۱۱/۰۴