نخوان؛ نگاه کن‏‏!‏

اینجا حاصل پریشان حالی های من است...حاصل فریادهای به سکوت نشسته ام.

نخوان؛ نگاه کن‏‏!‏

اینجا حاصل پریشان حالی های من است...حاصل فریادهای به سکوت نشسته ام.

مشخصات بلاگ

روایتی است از حوالی دل همه ی آدم های دنیا‏...

من و حافظ و حرم

جمعه, ۴ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۳۱ ب.ظ

حافظ یادت هست؟

پیش از آمدنم هی می خواندم:

یاد باد آن که سر کوی تو ام منزل بود/ دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

دعا می کردم:

صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست/ بیار نفحه ای از گیسوی معنبر دوست

و گاه به نجوا می نشستم که:

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب/ گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

نمی دانم چه شد چگونه شد که پا به حریم امن شما گذاشتم؛ بر در ایستادم و خواندم:

جز آستان توام در جهان پناهی نیست/ سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست

دست بر سینه گذاشتم خم شدم وگفتم:

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست/ که هرچه بر سر ما می رود ارادات اوست

گنبد و پرچم سبز را که دیدم از دلم گذشت:

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد/ پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد

صحن را که دیدم از دلم گذشت:

صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است .../ وقت گل خوش باد کز وی وقت می خواران خوش است

نشستم گوشه ی حرم و سر به دیوار گذاشتم و گفتم:

حال دل با تو گفتنم هوس است/ خبر دل شنفتنم هوس است

طمع خام بین که قصه ی فاش/ از رقیبان نهفتنم هوس است...

شب و نیمه شب به دلم امید می دادم:

مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق/ دوست را با ناله ی شبهای بیداران خوش است

صدای نقاره که به گوشم می رسید:

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد/ که در چمن همه گلبانگ عاشقانه ی توست

سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد/ که شعر حافظ شیرین سخن ترانه ی توست

 سرگردان هر رواق که می شدم فقط از دلم می گذشت:

رواق منظر چشم من آشیانه ی توست/ کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست

به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل/ لطیفه های عجب زیر دام و دانه ی توست...

و آخرین شب به ناله نشستم که:

ای صبا امشبم مدد فرمای/ که سحرگه شکفتن هوس است

(و سحر نشده پاسخم دادند...)

...

حالا که می روم...

بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق/ مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود...

حالا که می روم...

ناگشوده گل نقاب، آهنگ رحلت ساز کرد/ ناله کن بلبل که گلبانگ دل افگاران خوش است

حالا که میروم...

گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر/ به جز از خدمت رندان نکنم کار دگر

حالا که میروم...

برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز/ بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز

حالا که میروم...

حافظ جواب بده!

حالا که می روم، چه کنم؟ چه چاره کنم؟

... :

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

وان که این کار ندانست در انکار بماند

به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی

شد که باز آید و جاوید گرفتار بماند...

  • شادی دالانی

نظرات  (۵)

سلام علیکم

قبول باشه ان شاءالله
انتخاب هاتون واقعا زیبا بود و لذت بردیم.
ان شاءالله قسمت تون بشه مداوم بیاید. از شهرهای دیگه زیارت اومدن صفای دیگه ای داره تا مشهدی شدن و بودن! آدم وقتی یک نعمتی زیادی دم دستش باشه قدرش رو نمی دونه...
فقط میگم مگه بقیه شعرا دل ندارند که ملت همه از حافظ می خونن!؟

منم

دوست داشتم بیام مشهد

  • حوریه-سادات
  • عالی بود...
    سلام شادی جان
    مدت ها بود سری به هیچ وبلاگی نزده بودم
    دلم تنگ شده بود
    خوبی بانو؟
    راستی من همون فاطمه ی مثل من مثل تو هستم
    پاسخ:
    سلام عزیز!
    از وقتی تو رفتی منم دیگه دل و دماغ نوشتن ندارم
    دل منم برا نوشته های خلاقت تنگ شده
    آدم خاصی هستی فاطمه.
     رواق منظر چشم من آشیانه توست ...

    اسیر خلوت نشین شدی رفت ...

    پاسخ:
    تو هم دیدی رفت...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی