شکر
اول از همه باید بگم:
به قول عمو خسرو خدا رو شکر کردن که چرتکه انداختن نداره، خدایا شکرت.
دوم از همه باید بگم:
حال مادربزرگ مهربون من خوبه؛ تو عمرم مادربزرگ به این دل به نشاطی ندیدم. اولین جمله اش بعد از سلام:
"ماچم نکردی که هنوز! از خواستگارا چه خبر؟ شوهر نکردی؟"
سوم از همه:
امروز خیلی از دوستام بهم زنگ زدن، اس ام اس زدن، خیلی ها که حتا فکر نمی کردم وبلاگمو ببینن.
جدا از این که خدا رو شکر، انصافا برای چندمین بار رسیدم به این که "و کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته"...
چهارم از همه:
این دفعه اتفاقا اصلا تکراری نبود خیلی خوش گذشت، از جاده قدیم اومدیم آخ چه طبیعتی چه دشتایی چه آب و هوایی وسط راه بارونم زد، کلی هم از ابنای تاریخی لذت بردیم. چقدر من از بچگی هام خاطره داشتم تو این مسیر! ولی همش یه طرف، سکوت و خلوتش هزار طرف...
آخر از همه:
هیچی دیگه همینا حال شما خوبه؟! :-) ما هم ملالی نیست جز دوری شما...و آخرای مهمونیه خدا.
- ۹۲/۰۵/۱۵
خوشحالم کردی .از خوشحالیت خوشحالم .... از اینکه دوباره شادی هستی خوشحالم .
ولی شادی جان نمی دونم چرا از جاده قدیم زیاد حال نمی کنم . انگاری میانه ، دقیقا میانه راهه ... ولی آره خیلی ها بهم گفتن با همه اینا جاده قدیم به طبیعتش می ارزه...
هنوز نرفته برگشتی ..؟!
شما بزرگوارید بانووووووووووووووووووو .
التماس د ع ا