نخوان؛ نگاه کن‏‏!‏

اینجا حاصل پریشان حالی های من است...حاصل فریادهای به سکوت نشسته ام.

نخوان؛ نگاه کن‏‏!‏

اینجا حاصل پریشان حالی های من است...حاصل فریادهای به سکوت نشسته ام.

مشخصات بلاگ

روایتی است از حوالی دل همه ی آدم های دنیا‏...

سیه کاسه

دوشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۳۴ ق.ظ

یتیما با ظرف شیر...

                     درِ خونه ی امیر...


امشب دستهایم را کاسه می کنم،انگار که شیر آورده باشم برایتان.

 زیر لب می خوانم:

امّن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء...




_____________________________________________________________________________

این روزها از بی خیالی کوفیان زیاد روضه شنیدم.
بعد از مراسم بود.
داشتیم برای سحر برمیگشتیم که توی ترافیک اندرزگو، لابه لای دور دور بازیِ یک مشت آدم بی خیال گیر افتادیم.
من مدام ساعتم را نگاه می کردم که میرسیم به سحر یا نه...
شاسی اش بلند بود ماشینی که کنارمان، پابه پای ماشین دوست جانمان می آمد.
به خیالش از پشت سر، چند کله ی دخترانه دیده بود...جلوتر آمد، به ما رسید، فرصت نشد شیشه را بالا بکشم، سرش را خم کرد سمت من و گفت:
خانم! ببخشید...
نمیدانم از هیبت حجابم جا خورد یا از طرز نگاهم.هرچه بود خجالت کشید و گاز ماشینش را گرفت و رفت.
ما به جا خوردنش، به کنف شدنش، حتا به یک هو رو برگرداندنش خندیدیم...خندیدیم و یادمان رفت که بی خیالی آدم های کوفه هم از همین جنس بوده شاید...
شب قدر باشد، شب ضربت خوردن امیرت باشد، به تو، به دختر بودنت، به آدم بودنت، توهین کنند و گازش را بگیرند و بروند و تو بخندی...
کوفه خیلی هم دور نیست؛ باور کن!
  • شادی دالانی

نظرات  (۲)

سلام
شاید اون پسر هم بخاطر همین شب قدر این بار حیا کرد و کار اشتباهی انجام نداد که البته حجاب تون هم مسلما تاثیر گذاشته..
اندرزگو همون خسروی نو هست!؟
اگر هست که خیلی التماس دعا داریم وگر نیست هم التماس دعا!
پاسخ:
نه...صدای خنده اش رو میشنیدم.حیارو من باید میکردم که نکردم.
اندرزگو خیابان متصل به فرمانیه است.نزدیک کوه نور.
از شما هم التماس دعای خیر

«ربنا آتنا» نگاهش را، که هوایم دوباره بارانی است/ السلام علیکْ یا دریا که دلم بی قرار و توفانی است

«اِنّ فی خلق» تو خدا هم مست، روحْ حیران، فرشته‌ها هم مست/ «اِنّ فی خلق» تو زمین مبهوت، زیر یک آسمان پریشانی است

«لا اله»َم ! کجای «الا» یی؟ روح دریا ! کجای دریایی؟/ مثل آبی به چشم ماهی‌ها، ای «هوالظاهر»ی که پیدا نیست!

«یا سریع الرضا»ی لبخندت، عاشقان را کشیده در بندت/ «یا ولیَّ الذینَ» یک دنیا که در اسم تو غرق حیرانی است

«و اذا الشّمسْ» پیش تو تاریک، «واذا البحرْ» از تو در جوشش/ واذا القلبِ من که می‌پرسند: به کدامین گناه قربانی است؟

من که از «اِنّما ولی» مستم، در هوای «هوالعلی...» مستم/ از «شراباً طَهورِ» چشمانت، شب میخانه‌ام چراغانی است

«اشهد انَّ» هر چه دارم تو، «وقِنا من عذابِ نار»َم تو/ آه، «یا ایها العزیز»َم آه، توشه‌ام این غزل که ‌می‌خوانی است

«لیْتَ شِعری» که شعر من آیا می‌رسد تا به ساحلت؟ دریا !/ - ناله‌های کبوتری زخمی که در این بند تیره زندانی است-

قاسم صرافان


التماس دعا شادی جان


پاسخ:
چقدر این شعر رو دوست داشتم...قاسم صرافها؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی