نصیب آدمی
نصیب تو دو چیز است:
عقل، یا عشق...
و گاه فلانی ها مصداق این عشقند، و نه تمام آن که تمامیت در کمال بوَد و کمال در ذات باری تعالی است.
پس ای جوانمرد!
فلانی
را گزین که دری از دروازه ی کشور عشق است، و شهر شهر آن را معناست؛ شهر
هجر، شهر صبر، شهر شوق، شهر محبت، شهر وفا و شهر جفا و قص علی هذا!
فلانی "هم سفر" توست.
و بی فلانی ماندن، هم چون تنها به سفر رفتن است که بیمِ ره زن و گمراهی و ملالت و حسد و حسرت و افسوس آدمی را باز دارد از مقصد.
و
اگر زخم عشق بر تو خورد، بدان که تو به سر منزل رسیده ای.آنجا که حبیب بر
تو غیرت گرفته است و خوش ندارد جز او را بر گزینی و این نه از عقل است،
که باز نفیر عشق است که در دلت دمیده و تو را از فلانی و فلانی ها روی گردانده است.
به دنبال کیمیا باش عزیز دل که شعله ی غیرت حق، دامن هر کس را نگیرد.
چرا کیمیا؟
دل آدمی از سنگ است و ذاتش خاک...
اگر که مذابِ عشق، خاکِ دلت گداخت بدان که مس گشته ای...
و مس را به کیمیا زنند تا طلا شود.
دلت گداخت و مس شد، به کیمیای حق، طلا باد!
- ۹۲/۰۲/۱۲
تو این هفته ایشالا هماهنگ شیم بریم نمایشگاه book !