خودنویس
بالاخره بعد از مدتها از متنهای خودنویسم گذاشتم
راستشو بخواین من طولانی و خسته کننده می نویسم و گاهی انقدر تحت تاثیر احوالات درونی خودمم که اگر کسی ندونه من چمه، واقعا نمی فهمه من چمه.
و راست دیگه اشو بخواین اذیت می شم وقتی آدما از روی نوشته ام قضاوتم می کنن
و راست ترشو بخواین گفتن دست نویسامو نذارم تو وب که مبادا کپی شه(این یکی خیلی راست نیست)
ولی راست تر ترش اینه که وقتی قلمت عادت کنه که واسه یه مخاطب خاص بنویسه، اگه دیگه اون مخاطب نباشه، اگه خاص نباشه، اگه مخاطب خاصی تو کار نباشه، قلمم دیگه همون قلم نمیشه.
اما یکی از قدیمایاشو می ذارم براتون:
ایستاده ام روی مدار صفر درجه ی زندگی ام.
نه خوبم نه بد.
نسبت به حال آدم ها بی تفاوت نیستم.
اما خوب یا بد بودنشان برایم تفاوتی ندارد
نه نگرانم و نه بی خیال
نه هستم و نه گم و گور
نه همین دور و بَر نه دورادور...
بی انگیزه نیستم
بی بهانه نیستم.
درد ندارم حرف ندارم
شاد نیستم ذوق ندارم
نگاه نمی کنم
قدم نمی زنم
عبور نمی کنم
همینم که هستم
نه خوب نه بد
ایستاده ام روی مدار صفردرجه ی زندگی ام و...همه چیز عادی است!
همه چیز عادی است ولی حال من عادی نیست...
- ۹۲/۰۲/۰۹
چیشده دوباره ؟ ناراحتیتو نبینم !
دوباره من یه چند روزی نیومدم اینجا ببین با خودت چه کارا می کنیااا ؟؟؟
دلت پر قرار بانو .