گفتم می سازم؛ ولی قرار نبود نابود کنی!
جمعه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۳۳ ب.ظ

من گفتم؟
باشد قبول من گفتم.
تمام گناه من همین یک کلمه بود.
همین یک فعل...
همین یک ادعا!
همین که یک هو جو گرفتم و گفتم:
می سازم...
و تمام بهانه ات برای نابود کردنم همین یک فعل بود، همین یک ادعا...
گفته بودم می سازم.
ولی قرار نبود نابودم کنی که ساختنم را محک زده باشی...
اینی که تو خراب کردی اینی که تو نابود کردی دیگر ارزش ساختن ندارد.
نمی سازم خیالت تخت.
تو اصلا انگار با خرابه بیشتر حال می کنی.
باشد قبول
همه ی دنیا باشدبرای همه ی آدم های دنیا...
من باشم و کنج همین خرابه ای که اسمش را گذاشته بودم: ...دل...
من نمی سازم.
ولی تو با دلم بساز...
اصلا از امروز جواز ساخت را باطل می کنیم و ملک ناقابل دل را شش دانگ می زنیم به اسم شریف خودت.
تو فقط باش.
یا رفیق من لا رفیق له...
__________________
حالا دیگر قبولِ قبول
من گفتم.
خودِ خودم
- ۹۲/۰۱/۳۰