شرمنده ام از دل...
سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۲، ۱۰:۴۹ ق.ظ
سفره ی محبتی که برایم باز کرده بود، بسته شد.
بسته نشد من از سر سفره برخاستم.
روزه و گرسنه و دست نخورده...
به هیچ کلام محبت آمیزش جواب ندادم چون طعام این سفره برایم حرام بود.
من مهمان ناخوانده ی این سفره بودم و صاحبش...حرمت داشت.
به حرمت سفره برخاستم.
و حالا زندگی ام سرد می شود...
...
مرگ مغزی، ناامید کننده ترین بیماری است.
زنده است و نامش میان مرده ها بُر می خورد.
ولی هیچ از زنده بودنش نشانی نیست.
چه باید کرد با بیمار مرگ مغزی؟
راه روشن است؛ چندان هم ناامید کننده نیست.اعضای بدنش را می توان اهدا کرد.
می توان او را زنده پنداشت...
می توان به صدای قلبش گوش کرد.
می توان بخار روی ماسک اکسیژنش را نگاه کرد و ذوق کرد...
ضربه ی مغزی خیلی هم بد نیست...
ولی تکلیف ضربه ی قلبی چیست؟
تکلیف مرگ مغزی را روشن کرده اند، تکلیف مرگ قلبی چیست؟
تکلیف من چیست؟
عقلم زنده ماند.
و تصمیم گرفت.
ولی دلم...
مرد.
_______________________________________________________
دلم می خواد...
دلم هیچی نمیخواد.
دیگه هیچی نیست که دلم بخواد.
دلم خیلی چیزا می خواست...
ولی حالا دیگه
دلم هیچی نمی خواد.
______________________________________________________
واسه همه اونایی که جویای احوالم بودن:
گفته بودم واسه دلم دعا کنین؛ نگفته بودم؟
حالا دیگه واسش فاتحه بخونین.
بسته نشد من از سر سفره برخاستم.
روزه و گرسنه و دست نخورده...
به هیچ کلام محبت آمیزش جواب ندادم چون طعام این سفره برایم حرام بود.
من مهمان ناخوانده ی این سفره بودم و صاحبش...حرمت داشت.
به حرمت سفره برخاستم.
و حالا زندگی ام سرد می شود...
...
مرگ مغزی، ناامید کننده ترین بیماری است.
زنده است و نامش میان مرده ها بُر می خورد.
ولی هیچ از زنده بودنش نشانی نیست.
چه باید کرد با بیمار مرگ مغزی؟
راه روشن است؛ چندان هم ناامید کننده نیست.اعضای بدنش را می توان اهدا کرد.
می توان او را زنده پنداشت...
می توان به صدای قلبش گوش کرد.
می توان بخار روی ماسک اکسیژنش را نگاه کرد و ذوق کرد...
ضربه ی مغزی خیلی هم بد نیست...
ولی تکلیف ضربه ی قلبی چیست؟
تکلیف مرگ مغزی را روشن کرده اند، تکلیف مرگ قلبی چیست؟
تکلیف من چیست؟
عقلم زنده ماند.
و تصمیم گرفت.
ولی دلم...
مرد.
_______________________________________________________
دلم می خواد...
دلم هیچی نمیخواد.
دیگه هیچی نیست که دلم بخواد.
دلم خیلی چیزا می خواست...
ولی حالا دیگه
دلم هیچی نمی خواد.
______________________________________________________
واسه همه اونایی که جویای احوالم بودن:
گفته بودم واسه دلم دعا کنین؛ نگفته بودم؟
حالا دیگه واسش فاتحه بخونین.
- ۹۲/۰۱/۲۰